عاشقان منحرف p1
پارت یک
خب بریم سراغ رمان ولی باید قبلش معرفی رو خونده باشید
#آیومی
من صبح از خواب بیدار شدم مثل همیشه رفتم دست و صورتمو شستم و رفتم سراغ اتاق دایکی برادر بزرگم و اونو بیدار کردم که بیاد صبحانه بخوره
امروز اولین روز مدرسمونه و من عین خر ذوق دارم و خوشحالم من شاگرد اول کلاسم آخه و قراره که دوست صمیمیم هسناتا رو ببینم که دختر یکی بلک بل هستش و یه خواهر بزرگ داره دوست دختر برادر منه
#کای
امروز اولین روز مدرسست و واقعا از مدرسه بدم میاد
شاگرد سوم کلاسممم😭
بازم خدا رو شکر که دایکی نمراتش افتضاحههه مثل آنیا دزموند🙃😂
ولی خیلی خوش تیپه اونشم به آنیا رفته مادرش
#نویسنده
هر سه تاشون اماده شدن یعنی دایکی و
کای و آیومی چان و رفتن به سمت
مدرسه و قراره که کلا تو خوابگاه بمونن تا تعطیلی تابستون
تو راه رفتن آیومی هیناتا رو دید دوست صمیمیش
هیناتا:واییی سلاااامممم آیومی چان خوشگلممم
آیومی:سلام سلام هیناتا جون
آیومی:دایکی من تا اینجا با شما بودم بقیه راه رو با کای برو
دایکی:باشه مراقب خودت باش خوک کوچولو
(رفتارش با خواهرش درست عین دامیان با انیاست😂)
هیناتا و آیومی تو راه رفتن کلی با هم حرف زدن
که یهو رسیدن
کای تو ذهنش:من باید یه دوست دختر برای خودم پیدا کنم که یهو یه فکری به ذهنش رسید(کای نمیدونه که آیومی عاشقه ولی اون فعلا عاشق آیومی نیست)
کای زنگ تفریح:
کی میخواااادددد دوست دختر من شههههه هر کی باشه قبوله فقط ظاهر زیبایی داشته باشه و لاغر باشه
آیومی توی دلش:وااییییی چییی
من که همه ی پسرا کشته مردمان و رژیم میکردم و کاملا لاغرمممم😍
من شاید تایپش باش-
کای:و باید همسن خودم باشههههه
آیومی:😭چیییییییییی
من که ۱۹ سالمه و اون۲۴ سالشههه پنج سااالل اختلاف سنیییییییی
آیومی زیرکی قرار کرد و رفت یه جایی که خلوت باشه و گریه کرد که یهو.....
بچها قراره که پا ت بعد منحرفی باشه ولی رمز نمیذارم
چون منحرفی ترش هم میکنیممم