عاشقان منحرف p1

Maryam Dehghani Maryam Dehghani Maryam Dehghani · 1404/3/31 12:12 · خواندن 2 دقیقه

پارت یک

خب بریم سراغ رمان ولی باید قبلش معرفی رو خونده باشید

#آیومی

من صبح از خواب بیدار شدم مثل همیشه رفتم دست و صورتمو شستم و رفتم سراغ اتاق دایکی برادر بزرگم و اونو بیدار کردم که بیاد صبحانه بخوره 

امروز اولین روز مدرسمونه و من عین خر ذوق دارم و خوشحالم من شاگرد اول کلاسم آخه و قراره که دوست صمیمیم هسناتا رو ببینم که دختر یکی بلک بل هستش و یه خواهر بزرگ داره دوست دختر برادر منه

#کای

 امروز اولین روز مدرسست و واقعا از مدرسه بدم میاد

شاگرد سوم کلاسممم😭

بازم خدا رو شکر که دایکی نمراتش افتضاحههه مثل آنیا دزموند🙃😂

ولی خیلی خوش تیپه اونشم به آنیا رفته مادرش

#نویسنده 

هر سه تاشون اماده شدن یعنی دایکی و 

کای و آیومی چان و رفتن به سمت

مدرسه و قراره که کلا تو خوابگاه بمونن تا تعطیلی تابستون

تو راه رفتن آیومی هیناتا رو دید دوست صمیمیش

هیناتا:واییی سلاااامممم آیومی چان خوشگلممم

آیومی:سلام سلام هیناتا جون

آیومی:دایکی من تا اینجا با شما بودم بقیه راه رو با کای برو

دایکی:باشه مراقب خودت باش خوک کوچولو

(رفتارش با خواهرش درست عین دامیان با انیاست😂)

هیناتا و آیومی تو راه رفتن کلی با هم حرف زدن

که یهو رسیدن

کای تو ذهنش:من باید یه دوست دختر برای خودم پیدا کنم که یهو یه فکری به ذهنش رسید(کای نمیدونه که آیومی عاشقه ولی اون فعلا عاشق آیومی نیست)

کای زنگ تفریح:

کی میخواااادددد دوست دختر من شههههه هر کی باشه قبوله فقط ظاهر زیبایی داشته باشه و لاغر باشه

آیومی توی دلش:وااییییی چییی

من که همه ی پسرا کشته مردمان و رژیم میکردم و کاملا لاغرمممم😍

من شاید تایپش باش-

کای:و باید همسن خودم باشههههه

آیومی:😭چیییییییییی

من که ۱۹ سالمه و اون۲۴ سالشههه پنج سااالل اختلاف سنیییییییی

آیومی زیرکی قرار کرد و رفت یه جایی که خلوت باشه و گریه کرد که یهو.....

بچها قراره که پا ت بعد منحرفی باشه ولی رمز نمی‌ذارم

چون منحرفی ترش هم میکنیممم